اين مقاله، چندساحتى2 بودن معنا را كه به واسطه وجوه معنايى، صوتى،3 عاطفى و جنسيتى4 ايجاد مىشود، در سوره قدر بررسى مىكند. سه وجه آوايى، عاطفى و جنسيتى عمدتا در ترجمه از كف مىروند. قرائت تنگاتنگ5 سوره قدر، بسترى را براى تحليل همكنشى6 صوت و معنا فراهم مىآورد. در عوض، اين تحليل تلاش مىكند كه جنبههاى معنا را نيز بررسى كند. در اين تحليل، به آرايههاى آوايى7 يعنى الگوهاى صوتى سرتاسرى كه به واسطه استخدام در سوره قدر و ديگر سورههاى قرآن، تداعىها يا «بارهاى» معنايى، عاطفى و جنسيتى را به دوش مىكشند، توجه ويژه مبذول مىشود. اين آرايههاى آوايى موجب مىشوند كه تهصداهاى تشخصبخشى8 و جانبخشى9 در برساختهاى جنسيتى، در گوش طنينانداز شوند؛ كه اگر جز اين بود اين برساختها، مجموعهاى جملات دستورى بيش نبودند، حتى اگر اين الگوهاى آوايى به واسطه سياق معنايى و آوايى گريزپا، سايه روشنهاى عاطفى سوره را تلطيف مىكردند. بررسى برهمنقش شدن اين سه لحظه قرآنى در كنار وجوه به هم تافته گفتمانى كه پيشتر اشاره كرديم، نتيجهاى است كه از اين مقاله حاصل مىآيد.
معدود افرادى كه قرآن را به ناآشنايان به زبان عربى، معرفى كردهاند، از اين احساس گريزان بودهاند كه آنچه از ترجمه قرآن به گوش مىخورد ـ گو كه ترجمهها هم قوى باشند (اگر اصلاً بشود نام ترجمه را بر آنها گذاشت) ـ فقط طنينى غالبا درهم از متن اصلى است. توجه معاصر به ماهيت شفاهى و آوايى قرآن، ناكارآمدى ترجمه قرآن را عيانتر كرده است. در اينباره مسائل به هم تافته متعددى مطرح مىشوند: توصيفى كه قرآن از خودش ارائه داده است (قرآنّ عربىّ)؛ نقش سنت شفاهى در انتقال قرآن؛ تأكيدى كه در دين اسلام شده است مبنى بر اينكه قرآن به زبان اصلى خود تلاوت شود؛ اهميت اسلام به حفظ كردن قرآن و اهميت هنر تجويد در تلاوت قرآن كه بر قواعد بيان صحيح تأكيد مىكند.
با اين حال، مطالعات ادبى قرآن به ويژه شفاهيت قرآن، انگشتشمارند. رويكردهاى ادبى معاصر به قرآن، خاستگاه قرآن را بررسى كردهاند؛ اينكه قرآن چگونه تأليف شده است، و كارى ندارند به اينكه متن قرآنى چگونه معناآفرينى مىكند. پيشينه بحث مربوط به اعجاز القرآن (تقليدناپذيرى قرآن) و فضل القرآن (شكوهمندى قرآن)، ويژگى صوتى قرآن را مورد تأكيد قرار مىدهد، اما تحليل سنتى ناظر به ويژگيهاى بلاغى، معمولاً ذكرى از تعامل صوت و معنا به ميان نمىآورد. به بيانى ساده، پرسش اين است كه در قرآن صوت با معنا چه ارتباطى دارد؟ طرح اين پرسش به معناى طرح دوباره پرسش از توازن10 است كه مىتوان آن را هارمونىمتنى11 ناميد و نيز پرسش از نظم12 كه معمولاً آن را به تركيببندى ترجمه مىكنند، اما توازن و نظم نيز به اصلى پويا اشاره مىكنند كه به قرآن ويژگى متمايز مىبخشد و آنچه آن را عجالتا صداى قرآنى13 مىناميم.
اين جستار، معنا را در قرآن بدان گونه كه به واسطه چهارمحور اصلى يا چهار وجه گفتمان يعنى وجوه معنايى، صوتى، عاطفى و جنسيتى توليد مىشود، بررسى مىكند. گرچه به سبب سهولت كار بررسى، اين چهار وجه را از يكديگر جدا كردهايم، هيچ كدام سواى ديگرى از هم بازشناختنى نيست. هر چند ممكن است اين وجوه در ديگر اشكال ادبيات نيز كارايى پيدا كنند. هدف اين جستار، ادراك بهتر نقش متمايزى است كه اين وجوه در گفتمان قرآنى ايفا مىكنند.
1) وجه معنايى عبارت است از جنبههاى لغوى، نحوى و مضمونى. براى سهولت امر بررسى، وجه معنايى به طور محدود براى اشاره به سطح گفتمانى معنا به كار مىرود. اين سطح، مهمترين سطحى است كه در ترجمه مورد لحاظ قرار مىگيرد.
2) وجه آوايى به رابطه مسئلهدار قرآن به شعر و شاعرى دامن مىزند. آياتى متعدد (انبياء/5 ؛ صافات/36 ؛ طور/30 ؛ حاقه/41)14 نيات برخى معاصران پيامبر (ص) را مبنى بر اينكه، وحى قرآنى، شعر و شاعرى است، بازتاب داده و انكار مىكند. ميان قرآن و شعر جاهليت تمايزاتى آشكار به چشم مىخورد و از همه مهمتر اينكه، قرآن اوزانى ثابت ندارد. با اين حال، بنابر برخى سنجههاى متداول امروزين از جمله فشردگى15 و ايجاز،16 برخى پارههاى قرآن را ـ دست پايين را كه بگيريم ـ مىتوان در زمره شعر قرار داد. اظهار نظر ياكوبسون مبنى بر اينكه كاركرد شعرى زبان را نبايد به شعر محدود كرد، در اينجا به ويژه كارايى پيدا مىكند.17
بخشى از شعر جاهليت از تنش ميان وزن نحوى18 و وزن بحرى19 حاصل مىآيد. تحليل سوره قدر نشان مىدهد كه قرآن تكيه مشدد بر تنش ميان وزن نحوى و انسجام آوايىشناختى را جايگزين تنش ميان وزن نحوى و بحرى مىكند. انسجام واجى،20 كنار هم قرار گرفتن واحدى از زبان است به واسطه پژواكهاى صوتى، و هنگامى كه انسجام چند آيه موازى را در بر مىگيرد، اين انسجام به واسطه توازن واجى21 حاصل مىآيد. در اينجا البته هنر قرائت (تجويد)، جنبهاى اساسى از متن شفاهى و آوايى قرآن محسوب مىشود. در حالى كه قرائت بدون رعايت فنون تجويد نيز از جلوههاى صوتى به تمامى برى نيست، اين جلوهها خاموش و بىسر و صدا باقى مىمانند. فن تجويد اين جلوههاى صوتى را تشديد كرده و به منزله شاخصى كارآمد در تحليل متن قرآنى عمل مىكند.
3) قرآن آكنده است از طيفى تمايزات عاطفى به لحاظ صوتى تلطيفپذير كه در حين ترجمه به زبانى ديگر، از كف مىروند. به طور كلى، در امر ترجمه فقط الگوهاى كلى نمادپردازى صوتى22 مورد لحاظ قرار مىگيرند. براى نمونه، در سوره قدر، الگوهاى فشرده «آ»هاى كشيده، از حيث معنايى، نامحصورند و به لحاظ عاطفى، زير و بمى بالا23 دارند كه گهگاه به مرز عاطفهاى محض سوق مىيابند كه معادل آوايى برخى اصوات تعجب زبان انگليسىاند. با اين حال، بار عاطفى از اصوات تعجب پرمايهتر است و به واحد واژگانى معينى محدود نمىشود. البته اين ويژگى، مبهم و فرضى است. در تحليلى كه از سوره قدر ارائه مىشود، اين ويژگى به واسطه پىگيرى آرايه صوتى از خلال سه بردار تقويت كننده صدا، جلوه شاخصترى به خود مىگيرد. اين سه بردار عبارتند از: الف) توازن واجى ميانمتنى24 از قبيل تكرار، پژواك و جابجايى صوت در طول يك متن؛ ب) بههمتافتگى صوت با جنبههاى معنايى متن و به كارگيرى متوالى برخى هالههاى معنايى؛25 ج) طنين بينامتنى26 آرايه صوتى با ديگر متون اصلى در قرآن در سطوح صوتى، واژگانى و مضمونى.
4) از جمله مباحث جالب در تحليل سوره قدر، تنش ميان جنسيت طبيعى و جنسيت دستورى و نيز تنش ميان جاندارانگارى و بيجانانگارى است. جنسيت دستورى زبان عربى براى ضماير و مشتقات آن دو جنسيت در نظر مىگيرد: مذكر و خنثى يا مؤنث و خنثى. در حالتهاى عادى مشكلى خاص بروز نمىكند: شيئ بىجان را مىتوان به ضمير خنثاى it ترجمه كرد. با اين حال، در برخى آيات قرآن عربى، بسيارى از ضماير نوعى جانبخشى دارند كه در نگاه نخست مرجعى غيرجاندار دارند.
آنچه در پى مىآيد، قرائتى تنگاتنگ از سوره قدر، يعنى يكى از مشهورترين و محبوبترين سورههاى قرآن است. انتظار اين است كه اين سوره درباره اهميت نقش چهار وجه پيشگفته در ايجاد صداى قرآنى، حرفهايى براى گفتن دارد، و اينكه الگوى همكنشى ارائه شده در اين تحليل، به ابعاد معنايى سوره قدر و توسعا ساير آيات قرآنى كه به اشكال سنتى تحليل ادبى تن نمىدهند، مىپردازد. به تفاوت كميّتى واحدهاى زبانى قرآن در تقابل با ساير متون عربى قرن هفتم ميلادى يا در تقابل با ساير سورههاى قرآنى اشارهاى نمىكنيم. به مباحث دلبخواهى بودن صوتى نشانه زبانى و گسترش تكاملى جنسيت دستورى در زبان عربى نيز هيچ اشارهاى نمىكنيم. اين تحليل نشان مىدهد كه چگونه برخى الگوها و واحدهاى صوتى كه در نوع خود استثنا نيز به شمار نمىروند، به واسطه حضور در ديگر برساختها و استخدام در آياتى خاص، به آرايههاى صوتى معنادار تغيير شكل مىدهند.
گرچه در ابتداى مقاله بر سه عنصر غيرمعنايى تأكيد مىشود، نيمه دوم مقاله بر حوزه معنايى تأكيد مىكند. تمايز ميان چهار وجه و نيز تمايز ميان صوت و معنا، علىالعجاله است. هيچ وجهى، حضور مستقل ندارد و در تركيب با ساير وجوه است كه قوام مىيابد. از اين نظر، مىتوان از دو نوع معناشناسى سخن به ميان آورد: معناشناسى با تعريف محدود (معناشناسى سطحى)27 و معناشناسى با تعريف كلىتر كه شامل وجوه صوتى، عاطفى و جنسيتى مىشود. تأكيدى كه در تحليل سنتى بر نقش جنبه هاى متن قرآنى مىشود، به معناى فدا كردن معنا به جاى صوت نيست، بلكه اشاره به مفهوم چندساحتىتر بودن معنا در بطن قرآن است.
اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ مآ أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ(2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ(3) تَنَزَّلُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(4) سَلامٌ هِىَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ(5).
به نام خداوند رحمتگر مهربان. ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم (1) و از شب قدر چه آگاهت كرد (2) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.(3) در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند(4) [آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است(5).
The Sura of Qadr
1. We sent it down on the night of qadr
2. And what could let you know what the night of qadr is
3. The night of qadr is better than a thousand months
4. The angels and the spirit come down on it by leave of their lord from every amr
5. Peace it is until the rise of dawn.
معناى ظاهرى سوره اين است. صداى الهى بيان مىكند كه چيزى را در شب قدر فروفرستاده است؛ شبى كه از هزار ماه برتر است. در اين شب، فرشتگان و روح به امر خداوند فرود مىآيند. شب، همراه با صلح و سلام است؛ سلامى كه تا صبح ادامه دارد. حتى همين خلاصه چند خطى نيز خالى از مسئله نيست. واژگان قدر و امر، سخت ترجمهپذير مىنمايانند. نحو به كار رفته در آيه چهارم، مبهم است. مرجع ضماير به سهولت تفسير نمىشوند. در كتب تفسير اين مسائل را در سطوح دستورى و بلاغى توضيح دادهاند، و تئودور لوهمان نيز اين سوره را بررسى كرده است. من در اين جستار به مباحث پيشين كارى ندارم، اما هرجا از معنا و صوت ذكرى به ميان آورده باشند، به آن اشاره خواهم كرد.
در ترجمه انگليسى سوره كه در بالا آن را آوردهام، «ه» را در «انزلناه» (آيه اول)؛ «ها» در «فيها» (آيه 4) و «هى» (آيه 5) را به it برگرداندهام. بدين ترتيب، نه فقط سوره قدر بلكه كل قرآن به انگليسى ترجمه مىشود، مگر ضمايرى كه مرجع آنها به طرزى مبهم، جاندار است. اين ضماير را مىتوان به ضماير مذكر يا مونث انگليسى برگرداند. در عين حال، از ديگر احتمالات نيز نبايد غافل ماند. برخى تفاسير، مرجع «ه» را در آيه اول به جبرئيل نسبت مىدهند. اين مسئله بر خلاف رجحان زبان قرآنى «تنزيل» است كه در آن «ه» آشكارا به قرآن اشاره مىكند؛ نيز اين مسئله بر خلاف رجحان تفاسير اوليه است.28 حتى در مباحث تفسيرى، جبرئيل و انزال قرآن به قدرى به هم نزديكاند كه اشاره به يكى به معناى اشاره به ديگرى است. ارجاع متداول «ه» به قرآن نيز خالى از مسئله نيست. يك مكتب تفسيرى بر اين باور است كه قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به پايينترين آسمان (السماء الدنيا) فرود آمده است و سپس، در طول بيست يا بيست و سه سال بر محمد (ص) وحى شده است؛ يا به روايتى ديگر، هر سال آن بخشى از قرآن كه وحى مىشده است، به آسمان سفلى نزول مىكرده است. ديگر مكتب تفسيرى معتقد است كه اولين وحى پيامبرى محمد (ص) در شب قدر بوده است. گفته شده است كه واژه قرآنى «انزل» فرود آمدن چيزى به زمين است و اينكه رخداد صرفاً كيهانى انزال قرآن به پايينترين آسمان، رخدادى صرفاً استعلايى است. به ديگر سخن، در خود سوره قدر هيچ دليلى ارائه نمىشود كه اولين وحى در اين شب فروفرستاده شده است.29 بر طبق ديدگاه سوم، قرآن بر محمد (ص) نه كلامى، كه در تجربهاى فرا كلامى و فرا آگاهى فرود آمده است. متعارفتر از انتساب «ه» به جبرئيل، انتساب «روح» در آيه 4 به جبرئيل يا ديگر فرشتگان عالىرتبه است. بار ديگر، اين تفسير پاى برساخت جنسيتى جاندارانگارانهتر را به متن باز مىكند. اين تفسير با تفسيرى كه معتقد است روح، موجودى بىجان است، مخالف است. بحث جاندارانگارى روح يك جنبه از پويايى جنسيتى را نشان مىدهد. جنبه ديگر، برساختهاى جنسيتى مؤنت است كه به عبارت «ليلهالقدر» بستگى دارد.
پيش از آغاز قرائت دقيق سوره، مناسب است شبكههاى نحوى، واجى و وزنى سوره را مرور كنيم. سوره را به دو شبكه اصلى تقسيم مىكنيم. احساس وزن قوى، همان گونه كه در سورههاى كوتاهتر مصداق دارد، در آيات پايانى ديده مىشود، حال آنكه، آيات آغازين تنوع بيشتر و وزن كمتر دارند. اولين شبكه شامل اولين بخش آيات اول، دوم، چهارم و پنجم مىشود كه توازى واجى محكم «آ»ى كشيده، هجاهاى باز و خيشومىها، آنها را به هم متصل ساخته است. دومين شبكه، آخرين بخشهاى هر آيه و كل آيه سوم را دربر مىگيرد. هر آيه با وزنى قوى و تكيهدار و واجىاى مبتنى بر تنوع گسترده صامتها و هجاهاى بسته در مقابل هجاهاى باز، به پايان مىآيد.
آيه چهارم، پيچيده است. انتهاى آن (من كلّ امر) قويا با دومين شبكه همخوانى دارد و بخشى از قسمت اول آن از حيث واجى با اولين شبكه هماهنگ است. اما بخش اصلى آن (والرّوح فيها) در موقعيتى خلاف قاعده، گويى در مركز آيه، لنگ مانده است. وگرنه، آيه 4 به دو بخش تقسيم مىشود؛ عبارت «والرّوح فيها» در آخر اولين بخش مىآيد، جايى كه تقريباً از حيث وزن، همخوانى اما از حيث واجى، ناهمخوانى دارد (هجاهاى باز كشيده در تضاد با هجاهاى بسته «من الف شهر» و «من كلّ امر» قرار دارند). هجاى باز كشيده «ها» در (فيها) در انتهاى عبارات با ساير هجاهاى مقفا (تسجيع) قرار گرفته و كيفيتى خاص بدان داده است.30 با اين حال، عبارت «والرّوح فيها» در مركز مجموعهاى از فشارهاى معنايى و صوتى قرار دارد. اين واژه، واژه اصلى رديف سوم است كه خود به دلايلى ميان دو شبكه قرار گرفته است: «ه» در آيه اول؛ «ما» در آيه دوم؛ «خيرٌ» در آيه سوم؛ «والرّوح فيها» در آيه چهارم و «حتى» در آيه پنجم با هم مقفايند.
تحليل اين سوره را به سه بخش تقسيم مىكنيم. اولين بخش بر توازى و انسجام واجى تمركز مىكند. دومين بخش، توازى و انسجام واجى را به جنبههاى مضمونى سوره و به لحاظ مضمونى، به ديگر آيات قرآنى پيوند مىزند. بخش سوم، نشانههاى آرايههاى صوتى سوره قدر را در ديگر آيات به لحاظ واجى موازى با جانبخشىهاى مستتر مشابه، پىمىگيرد.
اولين بخش آيه اول، يعنى عبارت «اِنّآ أَنْزَلْناهُ» شامل تبديلهاى گوناگون امتزاج صوت «آ» و «ن» مىشود: in/nā/an/zal/nā عبارت «انّا» كه مركب از حرف تأكيد «انّ» و ضمير جمع «نا» است، ترجمهناپذير اما مهم است. از پى «ن» مشدد در «انّا» كه به واسطه قاعده تجويدى «غنّه»، كشيده و خيشومى شده است، صوت «آ»ى كشيده مىآيد كه به واسطه قاعده تجويدى كشيدگى (مدّ)، به صورت كشيده بدل مىشود. مدّ زمانى است كه پس از صوت «آ»، همزه مىآيد. صوت «ن» مشدد بسته و خيشومى، فشار وارد شده را نگه داشته كه با صوت كشيده «آ» در لحظه فشردگى معنايى ـ صوتى، آزاد مىشود.
اگر هجاهاى بعدى، جلوه عبارت آغازين «انّا» را تشديد نمىكرد، جاى حرف و حديثى باقى نمىماند. تأثيرات صوتى امتزاج قاعده غنّه و مصوت «آ» به صورت an/zal/nā درمىآيد. به هم تافتگى ظريف مجموعهاى پژواكها، پژواكهاى جزئى، پژواكهاى معكوس و نگهداشتنها و رها كردنها، اصوات «آ» و «ن» را ايجاد كرده كه به صوت روان «ل» وابستهاند. وزن ضد بحرى و موجز پنج هجاى كشيده آيه، اين تأثيرات را دوچندان جلوه مىدهند. توالى پيوسته هجاهاى كشيده، قارى و شنونده را وادار مىكند به جنبههاى شنيدارى صوت واحد توجه نشان بدهد.
فشردگى صوتى عبارت «انّا انزلنا» به واسطه گشودگى معنايى متوازن مىشود. سوره بدون اشاره به مرجعى براى ضمير «ما» آغاز مىشود. شنونده، مرجع اين «ما»ى قرآنى را نيك مىشناسد، اما معرفى يك ضمير بدون اشاره به مرجع آن در آيه اول سوره، به گفتمان حسى از اقتدار و مهابت مىبخشد. نيازى نيست كه به منبع اين اقتدار و مهابت اشارهاى بشود. دو واج «انّا» و «نا» كه تركيب مىشوند، نوعى ضمير جمع شكوهمند ايجاد مىكند. پژواكشدگى و گسترش صوت «آ»ى خيشومى شده در طول دو آيه اول، نوعى آرايه صوتى فراواجى توليد مىكند كه از حدود و ثغور واژگانى يا واجى خاص فراتر مىرود. نتيجه حاصله عبارت است از امتزاج صوت و معنا، تأكيد و طبيعىشدگى كه از بافتار صوتى ايجاد مىشود و به نشانههاى تعجب مثل lo يا indeed [كه ترجمه معيار براى كلماتى مانند «انّ» است] محدود نمىشود ؛ اين امر، به نوعى سوبژهشدگى و اقتدار ختم مىشود كه با توصيف صرفاً بلاغى اول شخص قرآنى royal we فرق دارد.
پس از توالى اصوات «آ» و «ن» در عبارت «انّا انزلنا» ضمير «ه» نوعى تغيير واجى ايجاد مىكند كه گرچه چشمگير به نظر نمىآيد، در بطن سوره حايز كمال اهميت است. از حيث نحوى، اين ضمير آشكارا به بخش اول آيه يعنى عبارت «انّا انزلناه» متعلق است. با اين حال، پيوستگى آوايى آن يعنى تغيير از واجهاى پيشين در كنار همخوانى آسان آن با بافتار شنيدارى نيمه دوم آيه، اين ضمير را به سمت نيمه دوم آيه سوق مىدهد. البته وزن آيه نيز در اين سوقيافتگى بىنقش نيست. تقطيع كميّتى آيه عبارت است ـ ـ ـ ـ ـ / «ه» ـ ـ ـ ـ كه با اين تفصيل، ضمير «ه» در بخش دوم قرار مىگيرد. اين قرارگيرى با حس وزنى آخر سوره نيز همخوانى پيدا مىكند: پس از مجموعهاى هجاهاى طولانى، «ضمير «ه» با آخرين بخش آيه همخوانى پيدا مىكند تا واحد به لحاظ بحرى، طبيعىترى را ايجاد كند.31 با كشيدگى تأثيرات مد و غنه، ملاحظات توازن كيفيتى، ضمير «ه» را حتى بيشتر از پيش به سمت نيمه دوم آيه سوق مىدهد.
تنش گرداگرد ضمير «ه» به واسطه گشودگى معنايى پيچيده مىشود. نبود مرجع براى ضمير «ه؟» در عبارت «انّا انزلناه»، زمينه را براى نبود مرجع براى «ه» فراهم مىكند. وجود دومين ضمير بدون مرجع مشخص در يك آيه، سنگينى بيشترى بر دومين ضمير وارد مىكند. در خصوص «نا» صداى الهى را مىتوان مرجع آن به شمار آورد. گرچه اجماع مفسرين و تفسير سرراست اين سوره قرآن را مرجع ضمير «ه» معرفى مىكنند، مشكلات تفسيرى كه پيشتر برشمرديم، اجازه نمىدهد ضمير «ه» به بستار معنايى نايل آيد.32
صوت «اى» در «فى» و جريان اصوات روان (ليل/ لَ/ تل/ قدر) در چهار هجاى بعدى، تضادى صوتى با نيمه اول آيه اول ايجاد كرده و موقعيت ضمير «ه» را در ميان دو نيمه آيه تشديد مىكند. ضمير «ه» كه مرجعى مشخص ندارد و به واسطه وزن نحوى به سمت نيمه اول آيه و به واسطه پيوستگى آوايى، وزن بحرى و توازن كيفيتى به سمت نيمه دوم آيه سوق داده مىشود، به ماتريس انرژى معنايى، صوتى، عاطفى و جنسيتى در بطن آيه اول بدل مىشود. البته اين تنش و مركزيت به واسطه طنين «ه» و ديگر دمشىها در طول محور مركزى سوره، جلوه پُررنگترى پيدا مىكند. طنين چند منبعى «ه» توجه را به سمت دو پهلويى پنهان ميان احتمال جاندارى و بىجانى اين ضمير سوق مىدهد. برخلاف، جنسيت مؤنث «ليلة القدر» و متعاقبا احتمال وجود جان بخشى هنوز به واسطه ضمير يا اشتقاق جنسيتى پر رنگ نشده است.
عبارت «ما ادراك ما» در اين آيه بسان ديگر جاهاى قرآن، مبيّن اصطلاحى است كه انتظار مىرود آناً استدراك نشود. اين عبارت با اصوات «آ» و خيشومىهاى كشيده از حيث آوايى با عبارت «انّا انزلنا» موازى است. در هر حالت، خيشومى و مصوت كشيده (نا... نا، ما... ما) [در انّا انزلنا، ما ادراك ما ليلة القدر]، تكرار مىشوند و در هر حالت، اولين مصوت كشيده به واسطه مدّى كه پس از همزه مىآيد، كشيده مىشود. ته صداهاى درونى، پژواكهاى معكوس و جزئى اصوات «آى» خيشومى شده عبارت «انّا انزلنا» همچنين با اصوات درونى عبارت «ما ادراك ما» يعنى با صوت «ر» كه بواسطه قاعده تجويدى قلقلق تشديد شده و نقش صوت روان «ل» را در «انزلنا» دارد، تناظر يك به يك پيدا مىكند. در اين آيه نيز مانند آيه اول، ميان وزن نحوى و پيوستگى آوايى، تنش برقرار است. به لحاظ نحوى، آيه دوم به دو بخش تقسيم مىشود كه وقف پس از «ادراك» مىآيد (ما ادراك / ما ليلة القدر). در اين صورت، «ما» در بخش دوم آيه قرار مىگيرد. با اين حال، پيوستگى اصوات «آ»ى كشيده و صامتهاى خيشومى شده، «ما» را نه به بخش دوم بلكه به بخش اول آيه پيوند مىزند. اين پيوند به واسطه توازى آوايى ميان واحدهاى «انّا انزلنا» و «ما ادراك ما» تقويت مىشود. موازنه كميّتى «ما» را ميان اولين و دومين بخش آيه معلق نگه مىدارد.33 دومين «ما» نيز مانند «ه» در تنش ميان كشش نحوى به سمت دومين بخش آيه و پيوستگى آوايىاى كه آن را به سمت بخش اول مىكشد و هارمونى كميتىاى كه آن را به دو سمت مىكشاند، قرار دارد.
در آيه، از معناى عبارت «ليلة القدر» پرسش مىشود، اما جواب سرراست به تعويق مىافتد. عبارت «ما ادراك ما» به جاى ارائه پاسخ، با پرسشى مؤكد به پايان مىآيد. متن سوره به جاى اينكه منظور از شب قدر را تبيين كند، عبارت «ليلة القدر» را براى سومين بار در ابتداى آيه تكرار مىكند و سپس، آن را با هزار ماه مقايسه مىكند. آيه دو بخش دارد: «ليلة القدر» و «من الف» كه از حيث وزنى و آوايى به آيه پايانى سوره متعلق است. دو بخش، گراداگرد محور وزنى و معنايى يعنى «خيرٌ» كه سنگينى هجاى دو ركنى خود را دارد، قرار گرفتهاند. كل آيه سوم از هجاهاى كوتاه و بسته تشكيل شده كه در تضاد با «آ»هاى كشيده و باز آيات پيشين قرار دارد. اين بافتار آوايى، زير و بمى عاطفى ايجاد شده توسط آغازهاى دو آيه اول را قطع مىكند و اين در حالى است كه تكرار عبارت «ليلة القدر»، حس انتظار را تقويت مىكند.
تأثيرات صوتى، حس مضمونى انتظار را بازتاب مىدهد. گفته مىشود كه شب قدر از هزارماه برتر است. قرآن در دو مورد در خصوص تغيير مقولات زمانى در ارتباط با روح، اظهار نظرى مشابه مطرح مىكند. در آيات آغازين سوره معارج (معارج/4) اشاره به «يوم الدين» با اين نظر همراه مىشود كه فرشتگان و روح در روزى عروج خواهند كرد كه طولش پنجاه هزار سال است.34 در مورد دوم (سجده/ 5)، طول روز برابر با هزار سال معمولى است.35 در اين آيات بحث اين است كه امر الهى، خلقت انسان را به واسطه دميدن روح كامل مىكند. از اين رو، روح در سه مرحله حساس نقش اصلى را دارد: خلقت بشر، يوم الدين و تجربه پيامبرانه در شب قدر. در هر يك از اين سه مرحله، مقولات زمانى دچار تغيير مىشوند. اهميت اين تغيير به واسطه حقيقت صوتى الگوى واجى، نبود ارجاع مشخص در اين مرحله به روح و عدم اجراى اين تغيير زمانى مستتر، تا حدودى در هالهاى از ابهام باقى مىماند. اين سه عنصر در آيه بعدى (آيه 4) رخ نشان مىدهند.
«تنزّل الملائكة». آيه 4، طولانىترين و پيچيدهترين آيه سوره قدر است. اين آيه با تغيير فعل از فعل كامل و متعدى «انزل» در آيه اول به فعل ناقص و لازم «تنزّل» آغاز مىشود. اين افعال كه تغيير مىكنند، ريشه يكسان دارند. مقايسه روز [شب] با هزار ماه در آيه سوم، مبين تغيير از خطيّت زمانى به لحظه حال مطلق است. تغيير ناگهانى از كامل به ناقص، موجد اين تغيير است. كنش انجام گرفته، گاه، كامل ارائه مىشود؛ گاه، در حال استمرار؛ گاه، متعدى و گاه، لازم. تغيير در زمان دستورى كه البته امرى نامتعارف نيست، زمانى مشهود مىشود كه طنين آن به همراه جنبههاى شنيدارى، عاطفى و جنسيتى در طول سوره به گوش مىخورد.
عبارت «تنزّل الملائكة» تغيير در طنين آوايى از آيه قبل را نشان مىدهد. سه صوت «آ» در «ملائكه» به همراه «آ» ى كشيده به واسطه مد، الگوى آوايى آيه اول را به همراه پژواكهاى صوت «آ» در عبارت «انّا انزلناه» به ذهن متبادر مىكند. صوت /ز/ (كه به واسطه قاعده تجويدى اخفاء تشديد شده است) و صوت / ل / در «انزلناه» به صورت صوت / ز / دو گانه و توالى سه صوت / ل / در «تنزّل الملائكة» تشديد مىشود. اين پيچش صوتى و تلطيف آن به واسطه صوتْ شناختِ كل سوره، ارتباط ميان تغيير فعل و انجام يافتن تغيير زمانى را كه در آيه پيشين پيشبينى شده بود، دوچندان جلوه مىدهد.
«والرّوح فيها».
لوهمان معتقد است آيه 4، آيهاى تك افتاده از سوره قدر است كه به واسطه توضيح كشدار و بىروح، وزن موزون سوره را برهم مىزند.36 آنچه در اينجا جالب مىنمايد، تأثير ادبى برهم خوردن وزن موزون است. پس از اوزان قويا ساختارمند آيات 1-3، وزن سوره در آيه چهارم به ويژه به واسطه سه هجاى كوتاه در «ملائكه» مىشكند و ميان «ملائكه» و عبارت بعدى يعنى «و الرّوح فيها»، التقاى اصوات موزون37 برقرار مىكند. جايگيرى عبارت «و الرّوح فيها» در بطن آيه و در كل سوره، آواى متمايز آن و توالى مصوت هاى كشيده يعنى صوت /او/ كه به واسطه ضمه، /اى/ و /آ/ تشديد مىشود، حس جدا افتادگى آن را بيشتر تشديد مىكند:
تَنَزَّلُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4) در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.
عبارت «وَالرُّوحُ فيها» به صورت متوازن ميان عبارات «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ» و نيز «بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» قرار گرفته است. متداولترين قرائت اين آيه «تنزّل الملائكة» را از «والرّوح فيها» جدا نمىداند، بلكه آنها را يك عبارت پيوسته در نظر مىگيرد: فرشتگان و روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند. برخى از تفسيرها اين دو را از يكديگر جدا مىدانند: فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.38 از حيث معنايى اين دو عبارت از يكديگر جدا نيست اما از نقطهنظر وقفه وزنى و آوايى پس از «الْمَلائِكَةُ» و موقعيت «وَالرُّوحُ فيها» در بطن كل آيه به نظر مىآيد اين دو عبارت از يكديگر جداشدنىاند. از حيث نحوى عبارت «وَالرُّوحُ فيها» ميان دو عبارت پس و پيش خود كه روى هم كل آيه را برمىسازند، توازن برقرار مى كند: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ .... بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ».
اگر اين آيه را به دو بخش تقسيم كنيم (ر.ك به تصوير 1ب در بالا)، عبارت «وَالرُّوحُ فيها» تك افتاده است. اين عبارت از حيث وزنى با آيه پايانهاى پيشين و پسين خود كه به لحاظ آوايى نحوى و وزنى با يكديگر توازى دارند اما هجاهاى آغازين آن به طرزى محسوس با هجاهاى پايانى تضاد دارند، همخوانى پيدا كرده است. همان گونه كه گفتيم، «ها» در «فيها» در حاشيهاى كه مرز وزنى ايجاد كرده معلق مانده و ويژگى خاصى به آيه بخشيده است. چه آيه 4 را يك و يا دو بخش در نظر بگيريم، عبارت «وَالرُّوحُ فيها» در مركز تكيههاى آوايى و وزنى متعدد قرار مىگيرد. اينجاست كه پاى احتمالى ديگر نيز به ميان مى آيد: روح بر شب قدر سايه افكنده است. اگر مرجع «ها» را شب بدانيم و با عنايت به نحو آيه، به نظر مىآيد كه روح بر شب قدر فرود آمده است. تنزّل روح بر شب قدر ـ همان گونه كه پيداست ـ با فرود فرشتگان همراه شده است. اين احتمال به لحاظ نحوى، توجيه چندانى ندارد؛ اما از حيث وزنى مىتوان آن را تبيين كرد.
جايگيرى اصلى «وَالرُّوحُ فيها» و نيز «حُ» در «روحُ» و تأثير موقعيت محورى «حُ» بر سطوح نحوى، معنايى و آوايى، با ديگر حلقوىهايى كه در محور آوايى و وزنى اصلى سوره تكرار مىشوند، طنينى را بر مىسازد: /ح/ در كلمه «حتى» در آيه بعدى و «هُ» در «انزلناه» در آيه اول. از آنجا كه «حُ» در «روحُ»، وابسته به ضمير نيست و از آنجا كه «حُ» در «روحُ» واجى متمايز از «ه» در آيه اول است، تكرار فى + برساخت مؤنث [ليل]، تناظرى نسبى ايجاد مىكند: انزلناهُ فى ليلة القدر در آيه اول و «حُ» فيها در آيه چهارم، مركزيّت هر دو واحد صوتى در اين دو آيه و نيز پويايى شنيدارى كل سوره نيز در اين تناظر نسبى نقش دارند. تأثير طنين پيچيده ميان «ه» و «فى» [در انزلناه فى] و «ح» فيها [در و الرّوح فيها]، در ايجاد ضمه است. اين آرايه روح و تنفس را تداعى كرده و آياتى ديگر از قرآن را فراياد مىآورد.
وانگهى، من «فيها» را برآن (on it) برگرداندهام. اين عبارت به زمان نزول فرشتگان در سحرگاه اشاره مىكند (فرشتگان در شب قدر فرود مىآيند و/ يا زمانى نازل مىشوند كه روح شب قدر را در برگرفته است). اگر «ها» را مؤنث ترجمه كنيم، مرجع آن به ليلة القدر برمىگردد. روح شب را در برگرفته يا به درون آن وارد مى شود. اين تفسير با آنچه در خصوص داستان مريم و روح گفتهاند، جور در مىآيد. از اين حيث، روح شاخص رابطه زمانى و مكانى نيست؛ بلكه محور همكنشى جنسيتى نيز محسوب مىشود.
بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ـ براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.
بخش پايانى آيه چهارم بافتارى كاملاً متفاوت دارد: ساختار نحوى خاص، واژگان مبهم و آواهاى پرشتاب دارد. عبارت پاپانى يعنى «من كلّ امر» با عبارت پيشين رابطه آوايى محكم دارد و موجى از هجاهاى بسته، همخوانهاى مشدد و كسرهها در آن رديف شده است: بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ. ادغام (تركيب م ربهم با م من) و اخفاى ميان ن و ك بر استمرار آيه تأكيد مىكنند. پس از هجاهاى باز در بخشهاى ابتدايى و ميانى آيه توالى پايانى مصوت «اى» كشيده هجاهاى بسته و صامتهاى مشدد قرار مىگيرد: بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ. نيز اين آيه از حيث نحوى آوايى وزنى و تكيهاى با آخرين بخش آيه پيشين موازى است (* * مبين غنه و * مبين اخفاست):
عبارت «من كلّ امر» از حيث نحوى مبهم است. اين عبارت نشان مى دهد كه فرشتگان (و روح) به همراه امر در نتيجه امر يا به منزله تجلى پارهاى و/ يا تمام امر فرود مىآيند. نحو اين عبارت به گونهاى است كه برخى مفسران آن را در كنار آيه بعدى قرار مىدهند: من كلّ امر سلام. عدم تعيّن واژگانى واژه امر (به معناى دستور امر و غيره) كه از جمله فرّارترين واژگان قرآنى است ابهام نحوى را دوچندان جلوه مىدهد. توازى آوايى اين عبارت با آخرين بخش آيه پيشين (من الف شهر) اين ابهام را پُررنگتر مىكند. اگر وقفه وزنى اوليه آيه را پى بگيريم، به انبساطى نحوى و واژگانى برمىخوريم كه با وقفه معنايى بىارتباط نيست.
آيه 5: سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ. [آن شب] تا دَمِ صُبح، صلح و سلام است.
در چهار آيه پيشين، هر يك از چهار ويژگى: معنايى، آوايى، عاطفى و جنسيتى با ديگر ويژگيهاى سوره درهم تنيده شد و در مجموع پويايى شبهآوايى كل سوره را رقم زد. به قرائت دو واژه ابتدايى آيه پنجم گويى تمام چهار ويژگى زير يك آكورد كليدى جمع مىشوند. يا به ديگر سخن مىتوان چهار آيه اول سوره را شبكهاى از رودها و نهرهاى تنش و آزادسازى تنش در نظر گرفت. آخرين همآميزى در آغاز آيه پنجم رخ مىدهد.
عدم تعيّن معنايى در پايان آيه چهارم به تنشى ختم مىشود كه با قرائت دو واژه اول آيه پنجم آزاد مىشود: سلام هى. به نظر مىآيد اين عبارت ادامه آيه سوم است: و ما ادراك ما ليلة القدر... سلام هى. آيه 10 سوره قارعه نيز چنين است: وَ ما أَدْراكَ ماهِيَهْ (10) نارٌ حامِيَةٌ (11) و تو چه دانى كه آن چيست؟ (10) آتشى است سوزنده. (11). نحو آيه نيز اين مسئله را تأييد مىكند. مفسران اين دو واژه را به صورت سلامهُ هى يا خيرٌ هى ذكر كردهاند....
ويژگى آوايى و وزنى «سلامٌ» تأثير آيه را دوچندان مىكند. صوت/آ/ى كشيده، اصوات كشيده /آ/ را در آيات پيشين فراياد مىآورد و بر بار عاطفى آيه مىافزايد. بيفزاييد تركيب مصوت كوتاه اَ با اَ كشيده زنجيرهاى از مصوتها را ايجاد مىكند: سلا (در سلامُ) ملا (در ملائكه) كما (در ادراك ما) و وما (در وما ادراك). ما در آيه دوم به واسطه توازى آواشناختى به نا در آيه اول اتصال مىيابد. نكته جالب هم مصوتى سلا (در سلام) و ملا (در ملائكه) است. واژه بعدى «هى» است كه هم جاندار فرض شده است و هم بىجان. بىجان به شب بر مىگردد و جاندار به موجودى ذيروح.
هر دو سوى آيه پنجم يعنى «سلامٌ هى» و «مطلع الفجر» به واژه حتّى وابسته است. اين واژه به لحاظ دستورى به آنچه در پى مىآيد وابسته است و وزن نحو طبيعى آيه، واژه حتّى را در ارتباط با بخش ديگر آيه قرار مى دهد. در عين حال مصوت /اُ/ دوبخش را به لحاظ آوايى منسجم كرده است. با اين حال، كشش به هر دو سمت، قدرت كشش «ه» در «انزلناه» در آيه اول و «ما» در آيه دوم يا «خيرٌ» در آيه سوم را ندارد.
1. اين مقاله دو بخش دارد. مترجم بخش طولانى اول را به تمامى ترجمه كرده و بخش دوم را كه البته به سورههايى ديگر مىپردازد ترجمه نكرده است. نيز مترجم برخى پانوشتهاى نويسنده را حذف كرده كه البته تمام و كمال آن در دفتر مجله موجود است.
2. multidimentionality.
3. acoustic.
4. gender.
5. close reading.
6. interplay.
7. sound figures.
8. personification.
9. animation.
10. paralleism.
11.textual harmonics.
12. nazm.
13. Quranic voice.
14. بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَمآ أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (انبياء، 5) بلكه گفتند: خوابهاى شوريده است [نه] بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعرى است، پس همان گونه كه براى پيشينيان هم عرضه شد بايد براى ما نشانهاى بياورد (5) وَ يَقُولُونَ أَئِنّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (صافات، 36) مىگفتند: آيا ما براى شاعرى ديوانه دست از خدايانمان برداريم. أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِه رَيْبَ الْمَنُونِ (طور، 30) يا مىگويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مىبريم [و چشم به راه بدِ زمانه بر اوييم]. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ (حاقه، 41) آن گفتار شاعرى نيست [كه ]كمتر [به آن] ايمان داريد.
15. compactness.
16. intensity.
17. Roman Jakobson, "Linguistics and Poetics," in Style in Language, ed. Thomas A. Sebeok (Cambridge, Mass.: M. I. T. Press, 1960), 358-59.
18. syntactical rhythm.
19. metrical rhythm.
20. phonological coherence.
21. phonological parallism.
22. sound symbolism.
23. high pitched.
24. interatextual.
25. semantic overtones.
26. intertextual resonance.
27. surface semantics.
28. عمده تفاسير شيعى نيز مرجع اين ضمير را به قرآن برمىگردانند. م.
29. See Lohmann, 277-78. The case for the antecedent of hu in verse 1 being the Qur'an is centered on the parallels with 44:1-3:
حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبينِ (2) اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ (3) حا، ميم. سوگند به كتاب روشنگر، [كه] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم، [زيرا] كه ما هشدار دهنده بوديم.
and 2:184.
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ. ماه رمضان [همان ماه ]است كه در آن، قرآن فروفرستاده شده است، [كتابى] كه مردم را راهبر و [متضمّن] دلايل آشكار هدايت، و [ميزان] تشخيص حق از باطل است.
در ضمن، نويسنده شماره اين آيه را 184 ذكر مىكند كه درست آن 185 است.
30. Caprona, 228-34, divides the verse into two rhythmic units, the first of which ends with wa r-ruhu fhā. Arberry, 345, translates the sura by dividing verse 4 in the same way.
31. See Nelson, 9-13, and Gouda, 288-93, for discussions of rhythmic and metrical shifts in the Qur'ān.
32. Again, Rāz's commentary is among the more complete, with a full discussion of the rhetorical elements that bring about a sense of ta،dhm: the lack of specified antecedent, the use of the plural, etc See , Rāz 27.
33. Again, the results depend upon how one counts the madd:
34. تَعْرُجُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ اِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ ... (معارج، 4) فرشتگان و روح، در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى «او» بالا مىروند. (م)
35. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمآءِ اِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ اِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ (سجده، 5) كار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمين، اداره مىكند آن گاه [نتيجه و گزارش آن ]در روزى كه مقدارش ـ آن چنان كه شما [آدميان ]برمىشماريد ـ هزار سال است، به سوى او بالا مىرود.
نويسنده طول روز را دو هزار سال ذكر مىكند، حال آنكه در متن قرآنى، هزار سال آمده است. م.
36. Lohmann, 283, and Caprona, 230.
37. rhythmic hiatus.
38. نگاه كنيد به خفاجى، ص 384 كه اين را اضعف احتمالات مىداند. قرطبى (ص 133) نيز اشاره دارد كه مضمون اين آيه مورد بحث بعينه در آيه دوم سوره نحل (يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِه) ذكر شده است.
همان گونه كه پيداست استاد فولادوند نيز اين دو عبارت را جدا از هم دانسته است. عمده ترجمههاى فارسى (بيش از پنجاه ترجمه) به قرائت اول نظر دارند. مخزنالعرفان نيز بسان فولادوند عمل كرده است.
اگر اين واقعيت را بپذيريم كه قرآن مطلقاً شعر نيست، ديگر نمىتوان تنزّل كرد و بخشى از آن را در زمره شعر قرار داد. مترجم